عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت
تاريخ : یک شنبه 16 اسفند 1394 | 14:48 | نويسنده : احسان گرگانی
افسران - ASHURA
 صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت

بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت ؛ ولی آینه را آه گرفت

راه افتاد میسحا که نفس تازه کند
زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت

خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد
اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت

سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد
و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت 
 
درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت
روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت

باز هم روضه دیوار و در و یک مادر...
باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت

لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد
"اشکِ بر فاطمه" را توشه این راه گرفت

وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود
پا شد و جلوه ی "یا فالق الاصباح" گرفت

رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش
رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت

بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد
آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت

مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد
آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت

آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت
خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت

پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت
عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: